نگاهی به زندگی شهیده عزت الملوک کاووسی از زبان خواهرش فخرالدوله کاووسی
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
شهید عزتالملوک کاووسی ملکی به صورت انسانی و فرشتهای در لباس بشر بود. این دوشیزه معصوم و فرشته خصال، دانشجوی پزشکی در تمام طول سالهای تحصیلش شاگرد ممتاز بود و بنا به گفته یکی از استادانش آقای دکتر مصطفوی حتی یک نوبت هم غیبت نداشت و در امتحانات در بین 121 نفر مقام اول را به دست آورد و مرا بر آن داشت که جایزهای برای او در نظر بگیرم. ایشان میگویند: شهید عزتالملوک کاووسی همچنان که از نظر علمی مظهر کاملی از اخلاق پزشکی بود، عملا هم نشان داد که از حیث فداکاری در راه انجام وظیفه مقدس پزشکی حتی از جانبازی هم دریغ ندارد. توضیح آنکه در غوغای انقلاب برای نجات جان مجروحان سر از پا نمیشناخت و در زیر آتشبار تفنگ و گلوله بدون اندک ترسی از کشته شدن، عده زیادی از زخمیها را نجات داد ولی هنگامی که یکی از مجروحان را داخل آمبولانس میگذاشت گلولهای از تبار ظلم بدن نازنینش را هدف گرفت و روح معصوم این شهید راه حق به ملکوت اعلی راه یافت و همدم فرشتگان آسمان گردید. کسی که با خروش توفنده خویش و با فریادی به بلندای آسمان و با عزمی به استواری کوهها و با خونی به سرخی خون شهیدان صدر اسلام به لقاءاله شتافت.
رزمندهای که به سزاواری شهید بود و هم پای لالههای نورسی که شهامت آن را داشت که آتش گلولههای امریکایی شاه را در پرپر خویش خاکستر کند.
شهید عزتالملوک کاووسی در سال 1337 در مشهد به دنیا آمد، پس از اتمام تحصیلات دوران ابتدایی همراه با خانواده به تهران آمد و در دبیرستانهای دکتر فاطمه سیاح، کاخ و هدف دوران متوسطه را طی نمود تا اینکه در همان سال در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از همان کودکی به یاد خدا بود و در میان مردم، آنهایی که شیرینی مؤانست با قرآن و نهجالبلاغه را چشیدهاند و آنها که در نیمههای شب به عشق خدا گریستهاند و طعم زندگی را در دستگیری محرومان و در کنار زاغهنشینان و چادرنشینان جنوب شهر دانستهاند و سرانجام در 22 بهمن سال 1357 اوج انقلاب خونین امتمان از قفس پرید و چون قطرهای به دریای شهیدان پیوست و او که سالها آرزوی پرواز با ملکوتیان را داشت، مشتاقانه پر کشید و به اعلا علیین پیوست و آرامگاه ابدیش در صحن بیمارستان امام خمینی میباشد.
به راستی که چه زیباست پرواز کبوتری زندانی که میلههای قفس را در هم شکسته است و چه شکوهمند است اوج انسانی که در سیرش به سوی خدا به آخرین منزل صعودیش گام نهاده باشد. شهادت لیاقت میخواهد و توفیق شهید مجاهدی است که در بزرگترین و طاقتفرساترین امتحان الهی شرکت جسته و تا آخرین لحظات زندگی، پیروز و سرافراز به در آمده است، شهید دلباختهای است که تمامی وجود و مایملکش را تنها از معشوق میداند، از خدا و خود را در بازگشت به سوی او میبیند و خدا این معشوق تمامی عاشقان و این اله تمامی سرگردانان و مالک تمامی ملوکهای صلوات خویش را و رحمتش را بر این شهید، این پاکباخته و این عاشق میفرستد.
شهید عزتالملوک کاووسی از کودکی پرکار و متفکر بود. زیاد مطالعه میکرد، از صبح تا پاسی از شب مشغول تحقیق و مطالعه بود. در دوران دبیرستان که خویشتن را شناخت و راهش را یافت و مذهب را تنها راه نیل به هدفش دید با مطالعه کتابهای معلم شهید دکتر علی شریعتی با اسلام انقلابی آشنا شد. تاریخ، فلسفه، قرآن، نهجالبلاغه و حتی داستانهای انقلابی و بیداری ملتها را به طور منظم میخواند، درسهای استاد شهید مطهری و نوارهای تفسیر قرآن را به دقت مطالعه میکرد و یادداشت بر میداشت، تفکر در آیات قرآن و حفظ آنها و کار تحقیقی روی نهجالبلاغه را مشتاقانه انجام میداد و به هر منبر و مجلس و مسجدی سر می زد و از هرجا بهرهای میجست ولی هیچ چیز او را قانع و راضی نمیکرد و تمامی ابعاد وجودش را پر نمیکرد. دقت، نکتهبینی و سنجش، هوشیاری، شجاعت، تواضع و پرکاری از خصوصیات برجسته او بود. او نه تنها برای شناخت اسلام اصیل مطالعهای بنیادی داشت بلکه کار و فعالیت و عشق و عطوفت در برنامه زندگیاش جای خاص خود را داشت.
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
عشق به محرومین و کمک به بینوایان او را به دورافتادهترین و محرومترین محلههای شهر میکشاند. بچههای بیکس و تنهای پرورشگاه به مردم محروم جنوب شهر، زاغهنشینان و چادرنشینهای حلبیآباد و کارگران کوره پزخانههای جنوب شهر به خواهران و برادران فلج و محروم در گوشه و کنار شهر همگی خوب میدانستند که شهید کاووسی دمی از یاد و کارشان غافل نبود. برایشان کتاب میخواند. به آنها درس میداد و معلولین را حمام میکرد و با هزینه دانشکده و پولی که از خانواده میگرفت به آنها کمک میکرد و بیماران را به خرج خودش نزد پزشکان متخصص میآورد. او بود که به دردشان میرسید. قطرات اشکش با دیدن محرومان سرازیر میشد.
زمستانها به کرج میرفت و در آنجا درس قرآن میداد و در میدان غار و جوادیه کتابخانه درست کرده بود و کلاسهای نهضت تشکیل داده تدریس کمکهای اولیه نیز مینمود. روزی کودکی فلج که از بیمارستان شفا یحیائیان به علت نداشتن هزینه بیمارستان کنار خیابان گذاشته بودند، پیدا کرد. برایش مسافرخانه گرفت و هر روز به او سر میزد و برایش آذوقه می برد و یکروز در میان او را به کول می گرفت و از پله های مسافرخانه با زبان روزه در ظهر تابستان پایین میآورد و به همان بیمارستانی که آن پسر را بیرون کرده بودند برای فیزیوتراپی میبرد تا اینکه پس از مدتی برایش ویلچر گرفت. او را به کارگاه کورس در شهر ری منتقل کرد و به او درس داد تا گواهینامه گرفت. اینها و دههها نمونه دیگر از فعالیتهای شبانهروزی او بود. به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. کتابهای ابوعلی سینا را که به زبان عربی بود، مطالعه میکرد. آن همه را تنها و تنها به عشق خدا و برای رضای او انجام میداد. برای او هدف خدا بود و بس. به خوبی میدانست که وظیفهاش به عنوان یک خواهر، یک انسان و از همه مهمتر به عنوان یک مسلمان چیست. او ارزش خویش را شناخته بود و دریافته بود که چگونه باید از این همه استعدادها و نعمتهایی که خدا در وجودش نهاده است حداکثر استفاده را بنماید. جسم و جان خویش را امانتی گرانبها میدانست که خدا چند روزی به دست او سپرده و او میباید این امانت را سالم و طاهر به وی بازگرداند و سرانجام چه نیکو رسالت خویش را به انجام برد. با اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و بیداری مردم، او دیگر سر از پا نمیشناخت، چشمان تیزبینش برق امیدی تازه یافته بود و احساس میکرد پیروزی نزدیک است، کلام امام داروی دردهای او و تسلیبخش قلبش بود. زمان به سرعت میگذشت و اکنون روزهای آخر فرا رسیده بود. پایههای پوشالی رژیم شاه هر روز سست و سستتر میشد. عاقبت زمان موعود رسید، مردم به خیابانها کشیده شدند و عزت هم چون دیگر پاکبازان به میدان دوید و این بار گلولهای از تبار طاغوت سینه فضا را شکافت و بر کتف او نشست و او پیراهن سفیدش را به خون سرخ و مطهرش آذین کرد تا جشن پیروزی انقلاب را فریاد کرده باشد. درود بر زنانی که بر پا دارنده سرود آزادی بودند.
و اکنون این خواهر و برادر، بر ماست که خویشتن خویش را بشناسیم و دریابیم که راهمان چه طولانی مسئولیتمان چه سنگین و آرمانهایمان چه والاست، باید خداگونه شویم و خلیفهالله در زمین باشیم. وقتی سخنان کوبنده بیدارگر شهید کاووسی را خطاب به دانشجویانی که در روز عزای عمومی، کلاس را ترک نمیکردند به خاطر میآوریم میفهمیم که مسئولیتمان چه سنگین است، فریاد او این بود که «من متعجبم که لاالهالاالله گفتهاید چگونه حاضر میشوید دستور غیر خدا را اجرا کنید آیا این بدین معنا نیست که شما ارزش فرماندهتان را بیشتر از خدا میدانید. امروز شرکت در کلاس زیر پا گذاشتن فرمان خدای عزیز است و پیروی از فرمان طاغوت که در لاالهالاالله نفیاش نمودهایم.»
بیدار باشیم که آن انتظار شهید است و اگر کلمه توحید را بر زبان راندیم تنها خدا را بپرستیم.
خداوندا انقلاب اسلامیمان را که دستاورد خونهای پاک چنین شهیدانی است از گزند حوادث و از دستاندازی تجاوزگران مصون بدار.
آمین یا ربالعالمین
شهید عزت الملوک کاووسی در نگاه دوستان
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
” تفکر و تدبر “
برگزیده ترین مشخصه اش، تفکر و تدبر وی در تمام زمینه ها بود. هرگز کاری را بدون تدبیر انجام نمی داد در کلاس های قرآن، برداشت های بسیار دقیق، ظریف و عارفانه ای از قرآن داشت. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
در آن دوران فعالیت های دانشجویی بسیار حساس بود چون بحث های اعتقادی زیادی مطرح بود و اگر کسی نمی توانست خود را در مسائل مبانی اسلامی تجهیز کند به راحتی امکان لغزش وجود داشت. اما خانم دکتر کاووسی در چنین فضایی توانست خودش را با مطالب و کتبی که عموماً از شهید مطهری و دیگر افرادی که وجود داشت تجهیز کند و به سرعت در دوران فعالیت دانشجویی مراحل ترقی را طی کند. خانم دکتر با پشتکار و ایمان و اخلاص و پاکی ذاتی که داشتند، در 1.5 سال دانشجویی خود به خوبی درخشیدند و به درجه شهادت نائل شوند. ” دکتر محمدرضا ظفرقندی ؛ متخصص جراحی عروق “
او دائم در حال خواندن کتاب بود. یک سری کتاب هایی که مبنایی و اعتقادی بود که بچه های مذهبی می خواندند مثل کتاب اقتصاد ما از شهید محمد باقر صدر و کتاب هایی که سایر انقلاب های موفق جهانی را معرفی می کرد مثل انقلاب الجزایر، یک سری هم کتاب های دکتر شریعتی که فضای خاص خودش را داشت و کتاب هایی که مسایل اسلامی را از نظر مبنایی بررسی می کند، مثل کتاب های شهید مطهری.” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
در کلاس فیزیولوژی اعصاب، استاد ما (یک خانم دکتر بود) در خصوص روح در کالبد جسم و عروج و هبوط آن بحث مفصلی مطرح می نمود که می توان قیامت را به احضار ارواح برپا نمود نه آن که روح در جسم تظاهر نماید. در آنجا عزت الملوک کاووسی بود که سکوت جلسه را شکست و قیامت با احضار جسم و روح را ثابت نمود و با زیبایی استاد را محترمانه مجاب کرد که احضار روح بدون جسم در محشر بی معنی است و در آن کلاس ما دانشجویان به عظمت و درایت این دانشجو پی بردیم و استاد او را در پایان کلاس خواست تا بحث را در یک محفل خودمانی ادامه دهند.
” دکتر رسول میرغنی زاده ؛ متخصص جراحی “
” مرید امام “
امام را می فهمید. مرید امام بود. هیچ حرف و حرکتی خلاف نظر امام را قبول نداشت و هرگز همراه بحث های التقاطی نمی شد. اصالت اسلامی در وجودش موج می زد، تابع فرمایشات امام و رهرو راه امام بود. هرگز با گروهی برخورد تئوریک نداشت. چنان خود را وقف تبعیت از امام و حمایت از انقلاب و خدمت رسانی به مردم کرده بود که زمانی برای درگیر شدن با این مسائل برای او باقی نمی ماند. تابعیت از امام و خدمت رسانی به مردم، عمده دغدغه اش بود. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
شهید عزت کاووسی بشدت نسبت به پیام های حضرت امام (ره) حساس بودند بطوریکه وقتی ایشان روی استقلال اقتصادی و کاشت هرچه بیشتر محصول و خودکفایی تاکید نمودند شهید عزیز ما به ما توصیه می کردند که ازفضاهای داخل منزل برای این امر استفاده کنیم و گفتند من با بردن مقداری خاک به پشت بام درصدد کاشتن سیب زمینی هستم و به ما هم توصیه می کردند که از باغچه و سایر فضاهای داخل خانه در این جهت استفاده کنیم. ” دکتر مرضیه وحید دستجردی ؛ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی “
” امداد رسانی به مجروحین “
من ایشان را در جریان تیراندازی ژاندرمری در میدان انقلاب دیدم که چگونه به مردم کمک می کرد و مجروحین را منتقل می نمود. اصلاً احساس خستگی نمی کرد. پرتوان و پرکار بود. تمام دغدغه اش برطرف کردن مشکلات مجروحین بود. یادم نمی رود روز بیستم بهمن ماه 57 بود که او را دیدم از وی پرسیدم: کجا بودی؟ گفت: بیمارستان بودم. مجروحین را درمان می کردم. گفتم: تا صبح بیمارستان بودی؟ گفت: بله. گفتم: نخوابیدی، خیلی خسته ای؟ خیلی آهسته گفت: کارهایم که تمام شد، به آشپزخانه بیمارستان رفتم و ظرف مریض هایم را شستم.” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
” خدمت به محرومین “
خدمت رسانی به مردم، بزرگترین هدف زندگی وی بود. شهید کاووسی به عمیق ترین قشرهای فقیر وارد می شد. به زاغه ها، به حلبی آبادها. در سوخت رسانی و غذارسانی به مردم، در دارو رساندن به بیماران و پرستاری از آنها حتی در زاغه ها از هیچ اقدامی دریغ نمی کرد. بیماران محروم را با خود به بیمارستان می آورد. در صف نوبت درمانگاه و نوبت پذیرش می ایستاد تا هرچه سریعتر بیماران تحت درمان قرار گیرند. مناعت طبع عجیبی داشت. یکی از مهمترین محسناتش این بود که سعی می کرد کارهایی که در جهت خدمت رسانی به مردم است را مخفیانه انجام دهد. اهل دنیا و تزویر دنیا نبود. پرکار و پرتلاش بود. من فکر نمی کنم زمانی در زندگی وی به بطالت گذشته باشد. وی از عمر کوتاه خود، نهایت بهره را برد. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
بیرون خانه به کسانی که ضعیف و فقیر بودند کمک می کرد. از جمله خانواده فقیری بود که دو دختر مبتلا به فلج اطفال داشتند و او من را هم با آن ها آشنا کرد و حالا هم خانواده ی من به آن ها سر می زنند. از کمک هزینه دانشجویی خودش به چنین خانواده هایی کمک می کرد و یا چیزی می خرید و به آن ها سر می زد.
” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
همه ما از ابتدای ورود به سرعت در حال دست و پنجه نرم کردن با واحد های درسی و گذراندن ترم های تحصیلی، یکی پس از دیگری بودیم و او در کنار این ها به اقشاری فکر می کرد که رشته پزشکی را برای خدمت به آن ها انتخاب کرده بود.”دکتر شیرین قاضی زاده؛متخصص زنان و زایمان”
” ساده زیستی و مناعت طبع “
شهید کاووسی بسیار ساده زیست و مقتصد بودند، تلاش داشتند کوچکترین ریخت و پاشی صورت نگیرد. وقتی در یک جمع دوستانه غذا می خوردیم، معمولاً گوشه ها و حاشیه های نان را جدا می کردیم، ایشان ابتدا حاشیه های جداشده نان را که دیگران کنار زده بودند، می خوردند و این بزرگترین درس برای ما بود.
” دکتر مرضیه وحید دستجردی ؛ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی “
شخصیت او برایم خیلی جالب بود. یک آدمی بود که از وقتش نهایت استفاده را می کرد و فقط به چیزهای مثبت توجه می کرد و از امور کوچک و حقیر و منفی که هم سن و سالهای ما به آن می پرداختند مثل لباس های آنچنانی، آرایش، دنبال مد رفتن و امثال این ها گریزان بود، انگار در رفتارهایش به پختگی رسیده بود، آخر سر که به خانه می رفت با ذوق و شوق می رفت و به مادرش چقدر محبت می کرد.
یادم می آید در بیمارستان سینا بودیم، ظرف غذایش در غذاخوری بیمارستان ریخت روی زمین، دیدم دوید، جارو آورد و شروع کرد به جمع کردن غذا از روی زمین، من پیش خودم گفتم ما دانشجوی پزشکی هستیم و نظافتچی ها می آیند و جمع می کنند ولی ایشان خودشان خاک انداز را آورد و شروع کردند به جمع کردن. یکی از کارگرها آمد و گفت: خانم دکتر شما بروید من جمع می کنم. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
” متعبد و مقید به فرایض دینی “
آشنایی من با شهید کاووسی به سال 56 در جلسات قرآن دانشجویان مذهبی دانشکده برمی گردد، این کلاس ها باعث شد من شهید کاووسی را بشناسم. ایشان روحیه بسیار مذهبی و تعبد گونه ای داشت. بسیار مقید به انجام فرایض دینی بود. در کلاس های قرآن، زمانیکه در بحث های قرآنی شرکت می کرد، کاملاً مشهود بود که وی اهل عبادت است. معنای عبادت، بندگی خدا و خدمت به بندگان خدا را به درستی درک کرده است. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
” انقلابی “
علی رغم اینکه شهید کاووسی به درس اهمیت می داد، در آن مرحله که به طور جدی همه بچه مذهبی ها تصمیم گرفتیم که باید کلاس ها برای مقابله با رژیم و نشان دادن فضای انقلابی دانشکده تعطیل شود و ما هم به صف سایر اعتصاب کننده های تمام دانشگاه ها در تهران و کشور بپیوندیم. باز، سر بزنگاه خودش اولین کسی بود که با ما هم قدم شد که کلاس ها را به تعطیلی بکشانیم و چون بیان خوبی داشتند و رودربایستی هم نمی کردند و در بیان نقطه نظراتش آدم استواری بود و شخصیت اش محبوب و مقبول بچه های سال بالایی بود نکات مثبت اینجوری زیاد است حتی در تعطیل کردن که به سختی می شد کلاس ها را تعطیل کرد ایشان پشت تریبون می رفتند و صحبت می کردند. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
جلسه ای در تالار شهید عزلت تشکیل شد و نمایندگان دانشجویان پشت تریبون جمع شدند تا در مورد تحریم کلاس ها بحث شود تنها نماینده از گروه دختران شهید عزت الملوک کاووسی بود و جالب بود که نظرات وی از سایرین که پسران بودند انقلابی تر بود. ” دکتر شیرین قاضی زاده ؛ متخصص زنان و زایمان “
یک روز که ما در کلاس نشسته بودیم و منتظر استاد درس بودیم ناگهان درب کلاس باز شد.دختری با لباس خیلی ساده، روسری ، یک مانتو و شلوار و یک کفش خیلی ساده وارد کلاس شد و خطاب به بچه ها گفت:شما به کلاس آمدید و منتظر استاد هستید در حالی که خانه رهبر ما را در نجف محاصره کردند و شما همین طور نشسته اید تا کلاس تشکیل شود. من و تعدادی از همکلاسی هایم با اینکه می دانستیم اوضاع و احوال کشور چگونه است اما جرات ابراز این حرف ها و مطرح کردن این مسائل را در ملاء عام نداشتیم و از اینکه یک نفر آمد جلوی ما ایستاد و این حرف ها را به زبان راند بسیار ترسدیم و متعجب شدیم. اصرار زیادی برای بیرون کردن ما از کلاس نمود و ما که قاطعیت وی را دیدم ، کلاس را ترک کردیم.
“دکتر معصومه گیتی؛ متخصص رادیولوژی”
” معلم و متعلم “
بعد از ورود به دانشگاه هم جزء دانشجویان زرنگ بود و هیچ وقت از کلاس عقب نمی ماند و همیشه در درس هایش نمره های خوب می آورد و نمرات الف زیاد داشت و حتی بچه ها اگر از درس عقب می افتادند مثلاً در بیوشیمی وآناتومی می دیدم سربزنگاه و به موقع بچه ها را یک گوشه ای می نشاند- بچه هایی که در کلاس ها حضور نداشتند- و به آن ها درس می داد. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
” منافقین “
منافقین دنبال کسانی بودند که هوش اجتماعی بالا داشته باشند. اینکه دانشجویی درسش خوب باشد و فعال هم باشد، به دردشان می خورد، هم در تصمیم گیری های سیاسی و هم در جذب نیرو. چون روی افراد مانور می دادند و پس از شهادت او هم یک بار که جلسه بزرگداشت برایش گرفتند در تالار شهید عزلت همه را جمع کردند و می خواستند از او تجلیل کنند تا به عنوان یکی از شهدای خودشان مطرح شود. چون آن زمان شهید دزدی هم می کردند ولی از آنجایی که او با خدا بود و خدا هم با او بود منافقان به هدف خود نرسیدند. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
وصیت نامه شهدا را بخوانید و زندگی خود را بیمه کنید
شهید «محمود تکتاز» در وصیت نامه خود می نویسد: خداوندا من در روز قیامت خجالت میکشم در حالی که امام حسین و یارانش بدنشان در راه حق پاره پاره شده من بدنم سالم باشد، خدایا مرگ مرا مانند مرگ امام حسین قرار بده تا در برابر آنها سرافکنده نباشم.
«امام حسین(ع)» در وصیت نامه شهدا
نوید شاهد کرمان، یکی از عوامل اساسی و تأثیرگذاری که باعث شد ملت ایران از جنگ هشت ساله تحمیلی سرافراز بیرون بیاید، تأثیرپذیری رزمندگان سپاه اسلام از اهل بیت (ع) و به خصوص امام حسین (ع) بود که این مسئله را میتوان به وضوح در گفتار و رفتار شهیدان دوران دفاع مقدس جستجو کرد.
اینک گوشهای از سخنان شهیدان جنگ تحمیلی را باهم مرور میکنیم:
رزمندگان خون دادن را از حسین می آموزند و آنچنان آگاهانه قدمهای خود را بر زمین می کوبند و استمرار حرکت می کنند که ترس سراپای وجود ابرقدرتها را فراگرفته و از ترس به خود می پیچیند و مجال فکر کردن و تصمیم گرفتن را از دشمن گرفته اند.
شهید محمدمهدی آفرند
پیوند با خون سیدالشهدا می بندیم که برای آقای ما ای سرور ما ای سالار شهیدان ما راه تو را انتخاب کرده ایم و در این راه از دادن جان و مال دریغی نمی ورزیم.
شهید غلامرضا ارجمندی
امروز اسلام احتیاج به خون دارد و ما باید به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان جواب داده و خون خود را در اعتلای اسلام عزیز فدا کنیم.
شهید علی باقریان
به مراسم عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبداله و نماز جمعه و جماعات بیشتر اهمیت دهید که به فرموده رهبر عزیز و سرورمان امام امت ما هر چه داریم از محرم و همین روضه خوانیهاست.
شهید محسن باقریان
ای امت شهید پرور امروز فدای فریادهای شما که می گفتید ای حسین عزیز کاش ما در صحنه کربلا حضور داشتیم و تو را یاری می کردیم و بر سر سینه می زدید، اما امروز روز امتحان است روزی است که هر عاشق حسین فریاد هل من ناصر ینصرنی را می شنود و لبیک می گوید و اما وای بر کسی که این ندا را می شنود ولی تن به ذلت می دهد.
شهید حسین بمانی
جوانانی که توانائی رفتن به جبهه دارند با حضور خود در جبهه برادران خود را کمک و یاری کنند تا آنها خسته نشوند ای کسانی که آروز داشتید در کربلا بودید و امام حسین را یاری می کردید اکنون مان صحنه کربلا تکرار می شود و وقت آن رسیده که این فرصت را غنیمت بشمارید دیگر چنین وقتی نصیب شما نمی شود.
شهید محمد مقصودی
این را به طور وضوح نمی دانم که بعد از شهادت من اول خداوند بیشتر به اهل و عیال من عنایت و توجه می فرماید مردم و اقوام بچه های مرا نوازش و به آنها احترام می گذارند اما بعد از شهادت حضرت ابا عبداله الحسین و یارانش سرهای آنها را از بدن جدا گاهی بر سر نیزه از این منزل به آن منزل و از این شهر به آن شهر و لحظه ای هم سرامام حسین ع را جلوی دختر خردسالش می گذاشتند خیمه های اهل و عیال فرزند زهرا اطهر را اتش می زدند و انها را آوارده بیابان می کردند و هم چنین با تازیانه از انها پذیرائی می کردند مصائب ما کجاو انها کجا؟
شهید یحیی تویسرکانی
گویند که حسین (ع) و اصحابش در پی تو بودند و عشق تو او و اهل بیتش را بیاران پرور کرد و به کربلا رسیدند و در کنار فرات با لب تشنه به لقائت رسیدند هم اکنون حسینیان زمان به کنار فرات رسیده اند و برای رسیدن به تو و لقاء معشوق خود به حسین اقتدا کرده اند و بعد از هزار وسی صد و چند سال می گویند که ای حسین اگر تو و خواهرت برای رسیدن به یار متحمل مصیبت شدید ما نیز از تو درس آموخته و راهت را تداوم بخشیم.
شهید خداداد عظیمی
من جبهه ی امام حسین را پذیرفتم مرا به معامله ای دعوت کرده است که امام حسین را دعوت کرد. و من این را پذیرفتم این معامله سودی یک طرفه برای من دارد. ما همه می رویم و به او مراجعه می کنیم و چون که از اولین چرا که در راهی که او خشنود می شود نرویم. این جسم از ما نیست امانتی است که باید پس داده شود.
شهید ایرج ملک قاسمی
در موقعی که امام حسین (ع) سرچشمه انقلاب می بیند که دین خدا در خطر است از طفل شش ماهه خود می گذرد و در راه خدا تقدیم می کند که دین خدا محفوظ بماند و حق بر باطل غلبه کند و ما با تمام وجودمان ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین که فریاد برآورد آیا کسی هست که من را یاری کند لبیک می گوئیم.
شهید علی مصطفائی
این قافله با همسفران می گذرد ای قافله دار کربلا صبر کن که قافله پیرجماران دارد می آید. این قافله ما فریاد می زند که حسین جان ما مثل تو وارد جنگ شدیم. حسین جان مظلومانه به ما تحمیل کردند اما حسین جان ما مثل تو جنگ را تمام می کنیم و امروز بسیجی های جان بر کف که خودت شاهد آن ها هستی این را آن چنان با صفای قلب و خلوص نیت می گویند که هر آن لحظه عشق تو در سینه و سر دارند.
شهید علی اکبر معقول
خداوندا من در روز قیامت خجالت میکشم در حالی که امام حسین و یارانش بدنشان در راه حق پاره پاره شده من بدنم سالم باشد خدایا مرگ مرا مانند مرگ امام حسین قرار بده تا در برابر آنها سرافکنده نباشم.
وصیت نامه شهدا بهترین راهکار برای زندگی در آخر زمان
شهید محمود تکتاز
بدانید که من و دیگر شهیدان به خدا قسم راه حسین ع را می رویم و به خاطر هیچ چیز دیگر به جبهه نرفتیم بجز رفتیم تا اسلام زنده بماند و به ندای امام حسین ع لبیک بگوئیم وبه ندای هل من ناصر ینصرنی حسین ع پاسخ بگوئیم و می گوئیم حسین جان اگر در آن زمان نبودیم که تو را یاری کنیم الان به ندای نائب مهدی تو خمینی عزیز لبیک می گوئیم.
فرازی از وصیت نامه شهدا
شهید «حسین اجاقی»:
آنقدر به جبهه میروم تا رحمت خداوند شامل حالم شود و شهید شوم.
بارالها! تو شاهد باش که من عاشق امام و روحانیت پیرو خط امام و این برادران بسیجی که عاشقانه جانفشانی میکنند و از تمام قید و بندهای مادی و دنیوی گذشتند و خالصانه در راه خدا پا به میدان جهاد نهادهاند، هستم.
با سلام عاشقانه به محضر مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام امت و خانواده محترم شهدا، امت حزبالله و همیشه در صحنه.
ای امام عزیز! هر وقت صدای ملکوتی و الهی تو را میشنویم خوشحال میشویم که در کنار حسین زمان هستیم و خدا را همه روزه شکرگذاریم که ما را در این برهه از زمان قرار داد.
ای امت حزبالله! مبادا که همانند مردم کوفه رهبر عزیزمان، امام امت را تنها بگذارید. ای امت حزبالله! اگر ما نبودیم و کربلا را ندیدیم، زمینهای سرخ شده از خون غرب و جنوب را دیدیم. اگر عباس را ندیدهایم، هزاران عباس بیدست را میبینیم که دستهای خودشان را به درگاه الهی هدیه کردهاند. اگر زینب را ندیدهایم که در فراغ اهل بیت (ع) گریه کند و چنان سخن گوید که کاخ یزید را به لرزه در آورد، لیکن زینبیان را میبینیم که همچون او استوار در مرگ عزیزانشان کلام حق را میرانند. اگر علی اکبر نوجوان را ندیدهایم، لیکن علی اکبرها را میبینیم که چگونه به یاری حسین زمان لبیک گفتند. اگر «حنظله» را ندیدهایم، ولی حنظلهها را دیدهایم که از حجله عروسی به بستر شهادت شتافتند. اگر «حبیب بن مظاهر» را ندیدهایم، لکن حبیب بن مظاهرها جبهه را پر کردهاند.
ای حسین جان! عاشورای تو تنها یک شب بود و کربلایت یک مکان، اما بنگر که هر شب ما عاشورا و هر زمین ما کربلاست.
چه بگویم از غم تنهایی، خدایا یاران همه رفتند و ما را در این وادی تنها گذاشتهاند، این دنیا برای آنها خیلی کوچک بود آنها به دنیا پشت کرده بودند، دنیا را وسیلهای برای بهدست آوردن به آخرت انتخاب کردند و در این دنیا، با اعمال صالح، با اخلاق نیکو، با خلوص نیت، صداقت، راستگویی، خون دل خوردن، تمتها را شنیدند، ولی تمام توجه آنها به خدا بود و برای آنها همین بس که دعوت حق را لبیک گفتند، مدتها در عشق سوختند تا به معشوق خودشان رسیدند.
بارالها! از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر باید شهید بشویم تا آینده بماند، هم باید بمانیم که فردا شهید نشود و هم باید شهید شویم تا فردا بماند، عجب دردی است چه میشد که امروز شهید میشدیم و فردا زنده و دوباره شهید میشدیم.
آری، یاران ما رفتند در حالیکه ناراحت آینده بودند و شما آیندگان هوشیار باشید که شهدا ناظر بر اعمال شما هستند و مبادا کاری کنید که روی این خونها پا بگذارید، میزی که شما پشت آن نشستهاید بر دریایی از خون شهدا استوار است و شما مسئولیت سنگینی بر عهده دارید! یا حسینی باشید یا زینبی در غیر اینصورت یزیدی هستید.
در خاتمه از شما میخواهم که برای رضای خدا کار کنید، حرف بزنید، برای رضای خدا تمام سختیها و مشقتها را تحمل کنید، دلسرد نشوید، زیرا خدا با شما است، زیرا آیه قرآن است که [میگوید] بعد از هر سختی یک آسانی هست: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا».
انشاءالله... پاداش همه سختیها، دوریها، مشتقها، رنجها، زجرها، رضای خدا و زیارت کربلا و قدس عزیز [است] و چه زیباست آن روزیکه همه در صحن و سرای [حضرت] اباعبدالله (ع) پشت سر امام امت همراه خانواده محترم شهدا، جانباران، معلولین، اسرا و رزمندگان سر بر سجده حق تعالی گذاریم و با اراده مصممتر از پیش رو به قدس حرکت کنیم و با خدای خود و با امام خود دوباره تجدید پیمان نماییم که امام با تو هستیم و تا انقلاب حضرت مهدی (عج) تو را تنها نمیگذاریم (انشاءالله)
سلام گرم مرا به خانواده محترم شهداء و اسرا برسانید و بگویید که من همیشه از روی شما خجالت میکشیدم و از شما همگی برادران و دوستان، اساتید اخلاق و اخلاص میخواهم که مرا حلال کنید و از خدا برایم طلب مغفرت نمایید. / شهیدخبر
شنبه, ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۱۷
گزیده وصایای شهدای استان فارس
شما با خون صدها هزار شهید ، معلول ، مجروح و جانباز روی کار آمده اید . پس مواظب باشید از این امکانات ، سوءاستفاده نکنید و مصلحت اندیشی و سازش و بی تفاوتی را هم کنار بگذارید
سفارش به مسئولین در کلام شهدا
نوید شاهد فارس : شهید علی محمد کرمی ابوالوردی در وصیت نامه اش خطاب به مسئولین می نویسد:
سفارشی که به مسئولین کشور دارم این است که شما با خون صدها هزار شهید ، معلول ، مجروح و جانباز روی کار آمده اید . پس مواظب باشید از این امکانات ، سوءاستفاده نکنید و مصلحت اندیشی و سازش و بی تفاوتی را هم کنار بگذارید.
(سفارش به مسئولین در کلام شهدا و در وصیت نامه شهدا این مطلب را بخوانید)
شهید امان الله عباسی:
اگر عزت دنیا و آخرت را می خواهید سعی کنید راهتان فقط راه خدا و پیامبر اکرم باشد . توصیه ی من به شما این است که دست از ائمه ی اطهار نکشید ، دست از جمهوری نکشید ، جمهوری اسلامی حقی است که امروز بر گردن ماست و ما باید این حق را به خوبی ادا کنیم .
شهید پولاد صفری :
هر چه مکر شما بالا رود و پای دین در میان نباشد به هیچ مقامی نخواهید رسید.
شهید غلام حسین عباس علی زاده:
شما را می ترسانم از عقوبت ناگهانی و شدید الهی که در دنیا و آخرت نمود خواهد داشت و آن برای کسانی است که بر اجساد شهیدان و بر خون شهدا کاخ رفاه و راحت طلب و بی مسئولیتی خویش را بنا نهند و بی پروا به اسلام و راه امام ، خیانت کنند .
شهید عزت الله رمضان نیا:
خدایا ، به ما چنان قدرتی ده تا بتوانیم اماممان را بهتر بشناسیم و چنان نیرویی عطا فرما که پشت ابرقدرت ها را به خاک بمالیم . برادران عزیز ، شما باید در بین مردم الگو باشید . چون که مردم از شما انتظار دارند هرگز کاری نکنید که از خود ضعف به جای گذارید و افراد فرصت طلب آن مسأله را بزرگ کنند .
این شهید در پست وصیت نامه شهدا اینگونه گفته است
شهید محمد حسن خواجه نژاد:
راه شهدا را ادامه دهید و پایگاه های بسیج را خالی نکنید . هرگز به خاطر کسی یا چیزی کار نکنید ، فقط به خاطر خدا کار کنید ، کار برای خدا هم دلسردی ندارد ، مواظب باشید ، اخلاق اسلامی را رعایت کنید و برای مردم الگو باشید .
شهید کرامت الله حسین زادگان:
پشتیبان ولایت فقیه باشید و از امام امت پشتیبانی کنید . لحظه ای غفلت نکنید که زندگی ، ریاست ، مقام و ... همه موقت است سعی کنید تکلیف خود را انجام دهید .
شهید عنایت الله الماسی:
امیدوارم در خط امام باشید و حلال خدارا حلال ، و حرام خدا را حرام بدانید و این دو فریضه ی الهی یعنی امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنید . برادران ! پیرو هوی و هوس نباشید که اگر پیرو هوی و هوس شدید ، آسمان و زمین را به فساد خواهید کشید .
شهید فتحعلی افتخاری:
کاش هزاران جان داشتم که در راه هدفم که یاری دین خداست ، فدا می کردم . امام این اسطوره ی تقوا بهترین راهنمای ما می باشد و هرکس یک قدم از او جلو و یا عقب بیفتد ضرر کرده و جزء خاسرین می باشد قدر مسئولیت و مقام را هر جا که باشید خوب بدانید و به نحو احسن انجام وظیفه کنید .
برای زندگی بهتر وصیت نامه شهدا را هر روز بخوانید و با آن درآمیخته شوید
انتهای متن/
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج سرتیپ بسیجی محمدرضا نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین به همراه سردار نوری فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان در دیداری صمیمی با خانواده ی شهید محسن برهانی، ضمن قرائت وصیت نامه شهدا گفت: فرزند شما مایه ی مباهات و افتخار است، خصوصا با این وصیت نامه ی الهی ای که از وی به جا مانده است.
وی افزود: با اعتقاد به توحیدی که من در این وصیت نامه دیدم، یقین در توحید را به وضوح حس کردم، بدانید که اگر این فرزندتان شهید نمی شد و به صورت معمولی از دنیا می رفت، باز هم با این اعتقاد راسخ شهید بود و جایگاه شهدا را داشت.
در ادامه ی این دیدار، سردار نقدی با درخواست از پدر و مادر این شهید برای حضور در طرح حلقه های صالحین گفت: شما با حضور در این حلقه ها می توانید جوانان بیشتری را همانند شهید عزیزتان تربیت کنید.
در این دیدار پدر شهید برهانی با قرائت فرازهایی از وصیت نامه ی فرزندش به بیان خاطراتی از وی پرداخته و گفت: همرزمان محسن می گفتند که اکثر شبها وی را در حال شستن لباس های گلی دیگران و واکس زدن کفشهایشان می دیدند و بعد او با خستگی فراوان، خواندن نماز شب را به خوابیدن ترجیح می داد. همرزمان محسن، او را مخلص ترین فرد معرفی می کردند.
وی ادامه داد: وصیت نامه شهدا را تقدیم خانواده ی حضرت امام کردم که بعد ها از فرزند امام که به منزل ما آمدند شنیدیم که گفتند: "حضرت امام (ره) فرمودند: همه ی وصیت نامه ها عزیزند اما این وصیت نامه چیز دیگری است."
پدر شهید برهانی افزود: فرزندم در درسهایش نفر اول بود و با اینکه در جبهه بود اما تمامی نمراتش عالی بود و نکته ی شاخص دیگر او صله ی ارحام بود، او روزی نبود که به خانواده و اقوام سرنزد و احوال همه را جویا نشود.
مادر شهید نیز که خود، خواهر سه شهید دیگر بود در این دیدار به بیان خاطراتی از فرزند و برادرانش پرداخت.
شایان ذکر است شهید محسن برهانی در عملیات کربلای ۴ در تاریخ 65/10/4 در سن ۱۷ سالکی به شهادت رسید و پس از ده سال، سوم آبان ماه ۷۵ پیکر مطهرش تفحص و پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
متن وصیت نامه شهید محسن برهانی به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
همه ی ما آدم های ضعیف پرادعا یک روزی چشم به جهان گشودیم، شاید در آن لحضه چقدر هراسان بودیم و بیمناک. گریه هم می کردیم. در جدایی محیط رحم، اشک می ریختیم و حتی جیغ می کشیدیم.
هراسان و وحشت زده بودیم. بعد، انس گرفتیم تا بهش دل بستیم. قلب هایمان با هم ارتباط پیدا کرد. محکم شد انگار با یک طناب ضخیم به هم بسته شدند. با همه ی ظاهرش دوست شدیم. رفیق مخلص.
بعضی جاها اون نامردی می کرد اما ما همچنان صادقانه پیوند رفاقت را محکم تر می کردیم. به جای این که پند بگیریم.
بارها بهترین عزیزانمان را از ما گرفت. همان هایی که قبل از ما باهاش دوست بودند، اما درس نگرفتیم. بارها قصد جان خودمان را کرد. اما کجاست پند گیرنده؟
در همین رفاقت ها ندایی طنین افکند. بدنمان را لرزاند. صدا از یک منبع نور می آمد. نور مطلق. چقدر زیبا بود. دلپذیر و دلنشین. خیلی بیشتر از دنیا جذب شدیم حرف های خوبی می زد. خوبی اش به این بود که هر چه می گفت، راست می گفت. حقیقت را می گفت.
می گفت: تو خیلی والاتر و برتر از این ها هستی. عظمت و مقامت به این چند سال نیست. اندازه اش نمیشه، جای نمیگیره، تو از اون بالاهایی. اونجاها که الان به مغزت خطور نمی کند. تو از آن کمال مطلق هستی. این دوستت بد دوستیه. اگر باهاش دوست شدی از تو می بُره. اما اگه پشت بهش کردی بهت رو می آره تازه این تموم می شه. هیچکدوم از مظاهر دل فریبش را بقایی نیست. اونا تمام می شه، پایان می پذیره. باید آن قدر سختی بکشی، رنج بکشی، ناراحت بشی تا چند لحظه ای لذت ببری و بعد هم زود پایان میگیره، تموم می شه. خیلی جاها هم بهش نمی رسی. خیطت می کنه و به ریشت می خنده. مسخره ات می کنه، اما تو باز با صداقت به دنبالش می ری. از همه مهم تر یک لحظه تمام می شوی، می گویند پایان عمرت شده و تو حیران و سرگردان که چقدر دنیا نامرده بعد از این همه رنج و لذت، هیچ نچشیده ای مثل یک شب تموم شد!
می گفت: این همه عظمت ها و خلقت ها مسخر توست برای توست از اون اتم با چرخشش، تا کهکشان با گردشش. از اون سلول کوچک اما پر از عجایب، تا اتحادشون و یک سیستم عجیب تر با تمام عظمت ها و عجایب و خلقت ها از آن توست. آیا خلقت اجازه می دهد با اون مقام رفیعت به عظمت هایی که می تونی برسی؟ به خالق تمام این ها که می تونی برسی؟ دلت را به این چند سال خوش می کنی؟
جایگاه تو آن قدر والاست که می تونی مثل خدا بشی. از همه بهتر و والاتر، می تونی بگی «کن فیکون».
برای خواندن وصیت نامه شهدا این مطلب را بخوانید
این قدر والایی که می تونی همه پرده ها را بگشایی؛ پرده های غیب، محیط بشی به همه چیز انگار که جدایی؛ چرا که با خدایی؛ وصل به الهی.
راست می گفت: بارها دل از دنیا می کندیم و طریق می پیمودیم، اما باز غافل می شدیم، چرا غفلت؟؟ با این همه نور؟!!؟
توی دستوراتی که داده بود تا آدم بشیم؛ یک کلمه خیلی جلب نظر می کرد؛ جهاد و بعد هم شهادت.
عزم جهاد تمام بند های تنمان را می گسست؛ زنجیرها را پاره می کرد، آلودگی هامون رو پاک می کرد جهاد ما را با سرعت؛ سیر می داد. می فرستاد اون بالا و بعد در یک لحظه شکفته می شد و انفجاری خونین صورت می گرفت و ما را در یک آن؛ می گسلاند و به اعلی پیوند می زد. آن وقت دیگه محو بودیم در کمالات خدا. چرا که شهادت «لقاء الله» است.
پیرمرشد ما، راه را بر ما روشن ساخت، تکلیف را معیّن کرد. تنها وظیفه ما جهاد است به حکم امام. خیلی ها عزم کردند، رفتند و جنگیدند. یکی شون هم من، مثل هزاران فرزند دیگری که قدم برداشتند.
پدر و مادر عزیز و مهربانم! می دانم که مرا دوست دارید و می دانم فراق برایتان دشوار است. حتی احتمال بیماری را در این فراق می دهم اما همه ما برای چیز دیگری آمده ایم و تکلیف من جهاد بود و در این راه شهادت هم نیز.
این عنایت و رحم خاص خداوند بود که با کمال و اعجاب، شامل حال من شد تا در این راه گام بردارم و خدا را شکر می گویم که خودش ما را به این راه کشاند و حمد و سپاس که شهادت را هم نصیبم کرد «الحمد الله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله» و شما هم شاد باشید از این رحمت، شکر گویید که توانستید فرزندی پرورش دهید تا در راه احیای دین جان بازد، جانی ناقابل.
پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم! می دانید که چقدر رحمت شامل حالتان شده است، می دانید چه رستگاری در انتظار شماست. امیدوارم ان شاءالله که «الله» عنایت و رحمتش را همان گونه که بوده، باز هم باشد و مرا قبول کند. در روز سختی و هراس و وحشت واقعی که جداً انسان ذوب می شود، به رحمت یکتای رحیم به اون وعده های که خودش داده، همه مون رستگار شویم در جوار رحمتش.
افتخار بر شماست در دنیا و آخرت. آهای اون هایی که از این عوالم بی خبرید! آیا گمان می کنید دست از فرزند شستن آسان است؟ هیچ چیز، هیچ چیز جز «خدا» نمی تواند این ها را ظاهرا از هم جدا کند. افتخار بر تمام خانواده های محترم شهدا.
عزیزانم! خیلی حرف زدم. اما این وصیت نامه است. سخن آخر وصیت که انشاءالله محترم است.
عزیزان! من ظاهرا از شما جدا شده اما واقعا به خدا قسم انشاءالله به شما نزدیک تر شده ام، مهم تر آیا نشنیده اید که روز قیامت همه از هم گریزانند؟
اما ما به خواست خدا با شادی در کنار یکدیگر هستیم. دیگر از این نزدیک تر؟! خدایا مرا قبول کن هر چند ناشایسته ام. آمین.
اما بدانید برای این چیزها به جبهه نیامده ام. هر چند فرمان امام و حکم ایشان ما را به جبهه، به معبد حق رهنمون شد.
سال های عمر من فدای عمر امام عزیزم، فدای لحظه های عمر رهبرم. وظیفه همه ما جهاد است. همه بدانند و بیایند به جبهه ها، هر چند فکر می کنم آن وقت به یاری الله جنگ به نفع اسلام تمام شده باشد. اما هر وقت جنگی بود؛ فرمان امام روشن گر راه است. من برای دفاع از آیین مقدس اسلام و جنگ با کفار در جهت کسب رضایت الله فرمان مقلد روح الله، آگاهانه و با بینش روشن، عزم جهاد کردم و آرزویم کشته شدن در لقاء الله است.
وه که چه زیبا پروازی است در بی نهایت وجود مطلق و رستگاری واقعی و حقیقی است.
والدین محترم و عزیزان و برادران و خواهرم! از شما نور چشمان خواهش می کنم همیشه به یاد خدا باشید. یک آن غفلت نکنید. همیشه ذکری بر لب داشته باشید. این وصیت من بر شما، قبول کنید. مخصوصا نمازهایتان را با حضور قلب بخوانید ، قرآن را با معنی و مفهوم زیاد بخوانید.
همه این ها ذکر است چه بهتر که برای اموات و حتی شهدا باشد، چرا که دستشان کوتاه است. اگر چه خود نتوانستم این گونه باشم. اما شما عامل باشید. دل از دنیا بر کنید و عمرتان را یکسر برای خدا بدهید. همه مردم و امت مسلمان این گونه باشند. چرا که رستگاری در این امر است. به نظر من تمام شهدا مخصوصا اون هایی که پدر و مادر نداشتند، غریب های مفقودالاثرند.
به فقیران و بینوایان مخلصانه کمک کنید. هر چه بیشتر بهتر. هر انسان علاقه اش به دنیا کمتر باشد ، رفتنش ساده تر است.
از برادران و خواهران خواهش می کنم به عنوان وصیت یک شهید که برادرتان است؛ خیلی درس بخوانید. امید های این مملکت شمایید. شماها که مسئولیت، دیانت، شریعت و همدردی امت حالی تان است، برای خدا خیلی درس بخوانید و با درسهایتان به خداوند هر چه بیشتر نزدیک شوید که این ها خودش عبادت و اسباب تقرب به حق تعالی است.
از همه تان و تمام اقوام و آشنایان طلب بخشش دارم. هر کدام هم هر وقت توانستید برایم نماز قضا (حتی شکسته) بخوانید و روزه بگیرید و در مزارم بالای سرم قرآن و ادعیه تلاوت و طلب مغفرت کنید.