نگاهی به زندگی شهیده عزت الملوک کاووسی از زبان خواهرش فخرالدوله کاووسی
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
شهید عزتالملوک کاووسی ملکی به صورت انسانی و فرشتهای در لباس بشر بود. این دوشیزه معصوم و فرشته خصال، دانشجوی پزشکی در تمام طول سالهای تحصیلش شاگرد ممتاز بود و بنا به گفته یکی از استادانش آقای دکتر مصطفوی حتی یک نوبت هم غیبت نداشت و در امتحانات در بین 121 نفر مقام اول را به دست آورد و مرا بر آن داشت که جایزهای برای او در نظر بگیرم. ایشان میگویند: شهید عزتالملوک کاووسی همچنان که از نظر علمی مظهر کاملی از اخلاق پزشکی بود، عملا هم نشان داد که از حیث فداکاری در راه انجام وظیفه مقدس پزشکی حتی از جانبازی هم دریغ ندارد. توضیح آنکه در غوغای انقلاب برای نجات جان مجروحان سر از پا نمیشناخت و در زیر آتشبار تفنگ و گلوله بدون اندک ترسی از کشته شدن، عده زیادی از زخمیها را نجات داد ولی هنگامی که یکی از مجروحان را داخل آمبولانس میگذاشت گلولهای از تبار ظلم بدن نازنینش را هدف گرفت و روح معصوم این شهید راه حق به ملکوت اعلی راه یافت و همدم فرشتگان آسمان گردید. کسی که با خروش توفنده خویش و با فریادی به بلندای آسمان و با عزمی به استواری کوهها و با خونی به سرخی خون شهیدان صدر اسلام به لقاءاله شتافت.
رزمندهای که به سزاواری شهید بود و هم پای لالههای نورسی که شهامت آن را داشت که آتش گلولههای امریکایی شاه را در پرپر خویش خاکستر کند.
شهید عزتالملوک کاووسی در سال 1337 در مشهد به دنیا آمد، پس از اتمام تحصیلات دوران ابتدایی همراه با خانواده به تهران آمد و در دبیرستانهای دکتر فاطمه سیاح، کاخ و هدف دوران متوسطه را طی نمود تا اینکه در همان سال در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. او از همان کودکی به یاد خدا بود و در میان مردم، آنهایی که شیرینی مؤانست با قرآن و نهجالبلاغه را چشیدهاند و آنها که در نیمههای شب به عشق خدا گریستهاند و طعم زندگی را در دستگیری محرومان و در کنار زاغهنشینان و چادرنشینان جنوب شهر دانستهاند و سرانجام در 22 بهمن سال 1357 اوج انقلاب خونین امتمان از قفس پرید و چون قطرهای به دریای شهیدان پیوست و او که سالها آرزوی پرواز با ملکوتیان را داشت، مشتاقانه پر کشید و به اعلا علیین پیوست و آرامگاه ابدیش در صحن بیمارستان امام خمینی میباشد.
به راستی که چه زیباست پرواز کبوتری زندانی که میلههای قفس را در هم شکسته است و چه شکوهمند است اوج انسانی که در سیرش به سوی خدا به آخرین منزل صعودیش گام نهاده باشد. شهادت لیاقت میخواهد و توفیق شهید مجاهدی است که در بزرگترین و طاقتفرساترین امتحان الهی شرکت جسته و تا آخرین لحظات زندگی، پیروز و سرافراز به در آمده است، شهید دلباختهای است که تمامی وجود و مایملکش را تنها از معشوق میداند، از خدا و خود را در بازگشت به سوی او میبیند و خدا این معشوق تمامی عاشقان و این اله تمامی سرگردانان و مالک تمامی ملوکهای صلوات خویش را و رحمتش را بر این شهید، این پاکباخته و این عاشق میفرستد.
شهید عزتالملوک کاووسی از کودکی پرکار و متفکر بود. زیاد مطالعه میکرد، از صبح تا پاسی از شب مشغول تحقیق و مطالعه بود. در دوران دبیرستان که خویشتن را شناخت و راهش را یافت و مذهب را تنها راه نیل به هدفش دید با مطالعه کتابهای معلم شهید دکتر علی شریعتی با اسلام انقلابی آشنا شد. تاریخ، فلسفه، قرآن، نهجالبلاغه و حتی داستانهای انقلابی و بیداری ملتها را به طور منظم میخواند، درسهای استاد شهید مطهری و نوارهای تفسیر قرآن را به دقت مطالعه میکرد و یادداشت بر میداشت، تفکر در آیات قرآن و حفظ آنها و کار تحقیقی روی نهجالبلاغه را مشتاقانه انجام میداد و به هر منبر و مجلس و مسجدی سر می زد و از هرجا بهرهای میجست ولی هیچ چیز او را قانع و راضی نمیکرد و تمامی ابعاد وجودش را پر نمیکرد. دقت، نکتهبینی و سنجش، هوشیاری، شجاعت، تواضع و پرکاری از خصوصیات برجسته او بود. او نه تنها برای شناخت اسلام اصیل مطالعهای بنیادی داشت بلکه کار و فعالیت و عشق و عطوفت در برنامه زندگیاش جای خاص خود را داشت.
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
عشق به محرومین و کمک به بینوایان او را به دورافتادهترین و محرومترین محلههای شهر میکشاند. بچههای بیکس و تنهای پرورشگاه به مردم محروم جنوب شهر، زاغهنشینان و چادرنشینهای حلبیآباد و کارگران کوره پزخانههای جنوب شهر به خواهران و برادران فلج و محروم در گوشه و کنار شهر همگی خوب میدانستند که شهید کاووسی دمی از یاد و کارشان غافل نبود. برایشان کتاب میخواند. به آنها درس میداد و معلولین را حمام میکرد و با هزینه دانشکده و پولی که از خانواده میگرفت به آنها کمک میکرد و بیماران را به خرج خودش نزد پزشکان متخصص میآورد. او بود که به دردشان میرسید. قطرات اشکش با دیدن محرومان سرازیر میشد.
زمستانها به کرج میرفت و در آنجا درس قرآن میداد و در میدان غار و جوادیه کتابخانه درست کرده بود و کلاسهای نهضت تشکیل داده تدریس کمکهای اولیه نیز مینمود. روزی کودکی فلج که از بیمارستان شفا یحیائیان به علت نداشتن هزینه بیمارستان کنار خیابان گذاشته بودند، پیدا کرد. برایش مسافرخانه گرفت و هر روز به او سر میزد و برایش آذوقه می برد و یکروز در میان او را به کول می گرفت و از پله های مسافرخانه با زبان روزه در ظهر تابستان پایین میآورد و به همان بیمارستانی که آن پسر را بیرون کرده بودند برای فیزیوتراپی میبرد تا اینکه پس از مدتی برایش ویلچر گرفت. او را به کارگاه کورس در شهر ری منتقل کرد و به او درس داد تا گواهینامه گرفت. اینها و دههها نمونه دیگر از فعالیتهای شبانهروزی او بود. به زبان انگلیسی و عربی مسلط بود. کتابهای ابوعلی سینا را که به زبان عربی بود، مطالعه میکرد. آن همه را تنها و تنها به عشق خدا و برای رضای او انجام میداد. برای او هدف خدا بود و بس. به خوبی میدانست که وظیفهاش به عنوان یک خواهر، یک انسان و از همه مهمتر به عنوان یک مسلمان چیست. او ارزش خویش را شناخته بود و دریافته بود که چگونه باید از این همه استعدادها و نعمتهایی که خدا در وجودش نهاده است حداکثر استفاده را بنماید. جسم و جان خویش را امانتی گرانبها میدانست که خدا چند روزی به دست او سپرده و او میباید این امانت را سالم و طاهر به وی بازگرداند و سرانجام چه نیکو رسالت خویش را به انجام برد. با اوجگیری انقلاب شکوهمند اسلامی ایران و بیداری مردم، او دیگر سر از پا نمیشناخت، چشمان تیزبینش برق امیدی تازه یافته بود و احساس میکرد پیروزی نزدیک است، کلام امام داروی دردهای او و تسلیبخش قلبش بود. زمان به سرعت میگذشت و اکنون روزهای آخر فرا رسیده بود. پایههای پوشالی رژیم شاه هر روز سست و سستتر میشد. عاقبت زمان موعود رسید، مردم به خیابانها کشیده شدند و عزت هم چون دیگر پاکبازان به میدان دوید و این بار گلولهای از تبار طاغوت سینه فضا را شکافت و بر کتف او نشست و او پیراهن سفیدش را به خون سرخ و مطهرش آذین کرد تا جشن پیروزی انقلاب را فریاد کرده باشد. درود بر زنانی که بر پا دارنده سرود آزادی بودند.
و اکنون این خواهر و برادر، بر ماست که خویشتن خویش را بشناسیم و دریابیم که راهمان چه طولانی مسئولیتمان چه سنگین و آرمانهایمان چه والاست، باید خداگونه شویم و خلیفهالله در زمین باشیم. وقتی سخنان کوبنده بیدارگر شهید کاووسی را خطاب به دانشجویانی که در روز عزای عمومی، کلاس را ترک نمیکردند به خاطر میآوریم میفهمیم که مسئولیتمان چه سنگین است، فریاد او این بود که «من متعجبم که لاالهالاالله گفتهاید چگونه حاضر میشوید دستور غیر خدا را اجرا کنید آیا این بدین معنا نیست که شما ارزش فرماندهتان را بیشتر از خدا میدانید. امروز شرکت در کلاس زیر پا گذاشتن فرمان خدای عزیز است و پیروی از فرمان طاغوت که در لاالهالاالله نفیاش نمودهایم.»
بیدار باشیم که آن انتظار شهید است و اگر کلمه توحید را بر زبان راندیم تنها خدا را بپرستیم.
خداوندا انقلاب اسلامیمان را که دستاورد خونهای پاک چنین شهیدانی است از گزند حوادث و از دستاندازی تجاوزگران مصون بدار.
آمین یا ربالعالمین
شهید عزت الملوک کاووسی در نگاه دوستان
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
” تفکر و تدبر “
برگزیده ترین مشخصه اش، تفکر و تدبر وی در تمام زمینه ها بود. هرگز کاری را بدون تدبیر انجام نمی داد در کلاس های قرآن، برداشت های بسیار دقیق، ظریف و عارفانه ای از قرآن داشت. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
در آن دوران فعالیت های دانشجویی بسیار حساس بود چون بحث های اعتقادی زیادی مطرح بود و اگر کسی نمی توانست خود را در مسائل مبانی اسلامی تجهیز کند به راحتی امکان لغزش وجود داشت. اما خانم دکتر کاووسی در چنین فضایی توانست خودش را با مطالب و کتبی که عموماً از شهید مطهری و دیگر افرادی که وجود داشت تجهیز کند و به سرعت در دوران فعالیت دانشجویی مراحل ترقی را طی کند. خانم دکتر با پشتکار و ایمان و اخلاص و پاکی ذاتی که داشتند، در 1.5 سال دانشجویی خود به خوبی درخشیدند و به درجه شهادت نائل شوند. ” دکتر محمدرضا ظفرقندی ؛ متخصص جراحی عروق “
او دائم در حال خواندن کتاب بود. یک سری کتاب هایی که مبنایی و اعتقادی بود که بچه های مذهبی می خواندند مثل کتاب اقتصاد ما از شهید محمد باقر صدر و کتاب هایی که سایر انقلاب های موفق جهانی را معرفی می کرد مثل انقلاب الجزایر، یک سری هم کتاب های دکتر شریعتی که فضای خاص خودش را داشت و کتاب هایی که مسایل اسلامی را از نظر مبنایی بررسی می کند، مثل کتاب های شهید مطهری.” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
در کلاس فیزیولوژی اعصاب، استاد ما (یک خانم دکتر بود) در خصوص روح در کالبد جسم و عروج و هبوط آن بحث مفصلی مطرح می نمود که می توان قیامت را به احضار ارواح برپا نمود نه آن که روح در جسم تظاهر نماید. در آنجا عزت الملوک کاووسی بود که سکوت جلسه را شکست و قیامت با احضار جسم و روح را ثابت نمود و با زیبایی استاد را محترمانه مجاب کرد که احضار روح بدون جسم در محشر بی معنی است و در آن کلاس ما دانشجویان به عظمت و درایت این دانشجو پی بردیم و استاد او را در پایان کلاس خواست تا بحث را در یک محفل خودمانی ادامه دهند.
” دکتر رسول میرغنی زاده ؛ متخصص جراحی “
” مرید امام “
امام را می فهمید. مرید امام بود. هیچ حرف و حرکتی خلاف نظر امام را قبول نداشت و هرگز همراه بحث های التقاطی نمی شد. اصالت اسلامی در وجودش موج می زد، تابع فرمایشات امام و رهرو راه امام بود. هرگز با گروهی برخورد تئوریک نداشت. چنان خود را وقف تبعیت از امام و حمایت از انقلاب و خدمت رسانی به مردم کرده بود که زمانی برای درگیر شدن با این مسائل برای او باقی نمی ماند. تابعیت از امام و خدمت رسانی به مردم، عمده دغدغه اش بود. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
شهید عزت کاووسی بشدت نسبت به پیام های حضرت امام (ره) حساس بودند بطوریکه وقتی ایشان روی استقلال اقتصادی و کاشت هرچه بیشتر محصول و خودکفایی تاکید نمودند شهید عزیز ما به ما توصیه می کردند که ازفضاهای داخل منزل برای این امر استفاده کنیم و گفتند من با بردن مقداری خاک به پشت بام درصدد کاشتن سیب زمینی هستم و به ما هم توصیه می کردند که از باغچه و سایر فضاهای داخل خانه در این جهت استفاده کنیم. ” دکتر مرضیه وحید دستجردی ؛ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی “
” امداد رسانی به مجروحین “
من ایشان را در جریان تیراندازی ژاندرمری در میدان انقلاب دیدم که چگونه به مردم کمک می کرد و مجروحین را منتقل می نمود. اصلاً احساس خستگی نمی کرد. پرتوان و پرکار بود. تمام دغدغه اش برطرف کردن مشکلات مجروحین بود. یادم نمی رود روز بیستم بهمن ماه 57 بود که او را دیدم از وی پرسیدم: کجا بودی؟ گفت: بیمارستان بودم. مجروحین را درمان می کردم. گفتم: تا صبح بیمارستان بودی؟ گفت: بله. گفتم: نخوابیدی، خیلی خسته ای؟ خیلی آهسته گفت: کارهایم که تمام شد، به آشپزخانه بیمارستان رفتم و ظرف مریض هایم را شستم.” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
” خدمت به محرومین “
خدمت رسانی به مردم، بزرگترین هدف زندگی وی بود. شهید کاووسی به عمیق ترین قشرهای فقیر وارد می شد. به زاغه ها، به حلبی آبادها. در سوخت رسانی و غذارسانی به مردم، در دارو رساندن به بیماران و پرستاری از آنها حتی در زاغه ها از هیچ اقدامی دریغ نمی کرد. بیماران محروم را با خود به بیمارستان می آورد. در صف نوبت درمانگاه و نوبت پذیرش می ایستاد تا هرچه سریعتر بیماران تحت درمان قرار گیرند. مناعت طبع عجیبی داشت. یکی از مهمترین محسناتش این بود که سعی می کرد کارهایی که در جهت خدمت رسانی به مردم است را مخفیانه انجام دهد. اهل دنیا و تزویر دنیا نبود. پرکار و پرتلاش بود. من فکر نمی کنم زمانی در زندگی وی به بطالت گذشته باشد. وی از عمر کوتاه خود، نهایت بهره را برد. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
بیرون خانه به کسانی که ضعیف و فقیر بودند کمک می کرد. از جمله خانواده فقیری بود که دو دختر مبتلا به فلج اطفال داشتند و او من را هم با آن ها آشنا کرد و حالا هم خانواده ی من به آن ها سر می زنند. از کمک هزینه دانشجویی خودش به چنین خانواده هایی کمک می کرد و یا چیزی می خرید و به آن ها سر می زد.
” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
همه ما از ابتدای ورود به سرعت در حال دست و پنجه نرم کردن با واحد های درسی و گذراندن ترم های تحصیلی، یکی پس از دیگری بودیم و او در کنار این ها به اقشاری فکر می کرد که رشته پزشکی را برای خدمت به آن ها انتخاب کرده بود.”دکتر شیرین قاضی زاده؛متخصص زنان و زایمان”
” ساده زیستی و مناعت طبع “
شهید کاووسی بسیار ساده زیست و مقتصد بودند، تلاش داشتند کوچکترین ریخت و پاشی صورت نگیرد. وقتی در یک جمع دوستانه غذا می خوردیم، معمولاً گوشه ها و حاشیه های نان را جدا می کردیم، ایشان ابتدا حاشیه های جداشده نان را که دیگران کنار زده بودند، می خوردند و این بزرگترین درس برای ما بود.
” دکتر مرضیه وحید دستجردی ؛ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی “
شخصیت او برایم خیلی جالب بود. یک آدمی بود که از وقتش نهایت استفاده را می کرد و فقط به چیزهای مثبت توجه می کرد و از امور کوچک و حقیر و منفی که هم سن و سالهای ما به آن می پرداختند مثل لباس های آنچنانی، آرایش، دنبال مد رفتن و امثال این ها گریزان بود، انگار در رفتارهایش به پختگی رسیده بود، آخر سر که به خانه می رفت با ذوق و شوق می رفت و به مادرش چقدر محبت می کرد.
یادم می آید در بیمارستان سینا بودیم، ظرف غذایش در غذاخوری بیمارستان ریخت روی زمین، دیدم دوید، جارو آورد و شروع کرد به جمع کردن غذا از روی زمین، من پیش خودم گفتم ما دانشجوی پزشکی هستیم و نظافتچی ها می آیند و جمع می کنند ولی ایشان خودشان خاک انداز را آورد و شروع کردند به جمع کردن. یکی از کارگرها آمد و گفت: خانم دکتر شما بروید من جمع می کنم. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
” متعبد و مقید به فرایض دینی “
آشنایی من با شهید کاووسی به سال 56 در جلسات قرآن دانشجویان مذهبی دانشکده برمی گردد، این کلاس ها باعث شد من شهید کاووسی را بشناسم. ایشان روحیه بسیار مذهبی و تعبد گونه ای داشت. بسیار مقید به انجام فرایض دینی بود. در کلاس های قرآن، زمانیکه در بحث های قرآنی شرکت می کرد، کاملاً مشهود بود که وی اهل عبادت است. معنای عبادت، بندگی خدا و خدمت به بندگان خدا را به درستی درک کرده است. ” خانم دکتر باروتی ؛ متخصص زنان و زایمان “
” انقلابی “
علی رغم اینکه شهید کاووسی به درس اهمیت می داد، در آن مرحله که به طور جدی همه بچه مذهبی ها تصمیم گرفتیم که باید کلاس ها برای مقابله با رژیم و نشان دادن فضای انقلابی دانشکده تعطیل شود و ما هم به صف سایر اعتصاب کننده های تمام دانشگاه ها در تهران و کشور بپیوندیم. باز، سر بزنگاه خودش اولین کسی بود که با ما هم قدم شد که کلاس ها را به تعطیلی بکشانیم و چون بیان خوبی داشتند و رودربایستی هم نمی کردند و در بیان نقطه نظراتش آدم استواری بود و شخصیت اش محبوب و مقبول بچه های سال بالایی بود نکات مثبت اینجوری زیاد است حتی در تعطیل کردن که به سختی می شد کلاس ها را تعطیل کرد ایشان پشت تریبون می رفتند و صحبت می کردند. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
جلسه ای در تالار شهید عزلت تشکیل شد و نمایندگان دانشجویان پشت تریبون جمع شدند تا در مورد تحریم کلاس ها بحث شود تنها نماینده از گروه دختران شهید عزت الملوک کاووسی بود و جالب بود که نظرات وی از سایرین که پسران بودند انقلابی تر بود. ” دکتر شیرین قاضی زاده ؛ متخصص زنان و زایمان “
یک روز که ما در کلاس نشسته بودیم و منتظر استاد درس بودیم ناگهان درب کلاس باز شد.دختری با لباس خیلی ساده، روسری ، یک مانتو و شلوار و یک کفش خیلی ساده وارد کلاس شد و خطاب به بچه ها گفت:شما به کلاس آمدید و منتظر استاد هستید در حالی که خانه رهبر ما را در نجف محاصره کردند و شما همین طور نشسته اید تا کلاس تشکیل شود. من و تعدادی از همکلاسی هایم با اینکه می دانستیم اوضاع و احوال کشور چگونه است اما جرات ابراز این حرف ها و مطرح کردن این مسائل را در ملاء عام نداشتیم و از اینکه یک نفر آمد جلوی ما ایستاد و این حرف ها را به زبان راند بسیار ترسدیم و متعجب شدیم. اصرار زیادی برای بیرون کردن ما از کلاس نمود و ما که قاطعیت وی را دیدم ، کلاس را ترک کردیم.
“دکتر معصومه گیتی؛ متخصص رادیولوژی”
” معلم و متعلم “
بعد از ورود به دانشگاه هم جزء دانشجویان زرنگ بود و هیچ وقت از کلاس عقب نمی ماند و همیشه در درس هایش نمره های خوب می آورد و نمرات الف زیاد داشت و حتی بچه ها اگر از درس عقب می افتادند مثلاً در بیوشیمی وآناتومی می دیدم سربزنگاه و به موقع بچه ها را یک گوشه ای می نشاند- بچه هایی که در کلاس ها حضور نداشتند- و به آن ها درس می داد. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
” منافقین “
منافقین دنبال کسانی بودند که هوش اجتماعی بالا داشته باشند. اینکه دانشجویی درسش خوب باشد و فعال هم باشد، به دردشان می خورد، هم در تصمیم گیری های سیاسی و هم در جذب نیرو. چون روی افراد مانور می دادند و پس از شهادت او هم یک بار که جلسه بزرگداشت برایش گرفتند در تالار شهید عزلت همه را جمع کردند و می خواستند از او تجلیل کنند تا به عنوان یکی از شهدای خودشان مطرح شود. چون آن زمان شهید دزدی هم می کردند ولی از آنجایی که او با خدا بود و خدا هم با او بود منافقان به هدف خود نرسیدند. ” دکتر طیبه ضرغامی ؛ متخصص رادیولوژی “
وصیت نامه شهدا مخصوصا شهدای زن را میتوانید در اینجا مطالعه کنید
وصیت نامه شهدا را بخوانید و زندگی خود را بیمه کنید
شهید «محمود تکتاز» در وصیت نامه خود می نویسد: خداوندا من در روز قیامت خجالت میکشم در حالی که امام حسین و یارانش بدنشان در راه حق پاره پاره شده من بدنم سالم باشد، خدایا مرگ مرا مانند مرگ امام حسین قرار بده تا در برابر آنها سرافکنده نباشم.
«امام حسین(ع)» در وصیت نامه شهدا
نوید شاهد کرمان، یکی از عوامل اساسی و تأثیرگذاری که باعث شد ملت ایران از جنگ هشت ساله تحمیلی سرافراز بیرون بیاید، تأثیرپذیری رزمندگان سپاه اسلام از اهل بیت (ع) و به خصوص امام حسین (ع) بود که این مسئله را میتوان به وضوح در گفتار و رفتار شهیدان دوران دفاع مقدس جستجو کرد.
اینک گوشهای از سخنان شهیدان جنگ تحمیلی را باهم مرور میکنیم:
رزمندگان خون دادن را از حسین می آموزند و آنچنان آگاهانه قدمهای خود را بر زمین می کوبند و استمرار حرکت می کنند که ترس سراپای وجود ابرقدرتها را فراگرفته و از ترس به خود می پیچیند و مجال فکر کردن و تصمیم گرفتن را از دشمن گرفته اند.
شهید محمدمهدی آفرند
پیوند با خون سیدالشهدا می بندیم که برای آقای ما ای سرور ما ای سالار شهیدان ما راه تو را انتخاب کرده ایم و در این راه از دادن جان و مال دریغی نمی ورزیم.
شهید غلامرضا ارجمندی
امروز اسلام احتیاج به خون دارد و ما باید به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان جواب داده و خون خود را در اعتلای اسلام عزیز فدا کنیم.
شهید علی باقریان
به مراسم عزاداری سالار شهیدان حضرت اباعبداله و نماز جمعه و جماعات بیشتر اهمیت دهید که به فرموده رهبر عزیز و سرورمان امام امت ما هر چه داریم از محرم و همین روضه خوانیهاست.
شهید محسن باقریان
ای امت شهید پرور امروز فدای فریادهای شما که می گفتید ای حسین عزیز کاش ما در صحنه کربلا حضور داشتیم و تو را یاری می کردیم و بر سر سینه می زدید، اما امروز روز امتحان است روزی است که هر عاشق حسین فریاد هل من ناصر ینصرنی را می شنود و لبیک می گوید و اما وای بر کسی که این ندا را می شنود ولی تن به ذلت می دهد.
شهید حسین بمانی
جوانانی که توانائی رفتن به جبهه دارند با حضور خود در جبهه برادران خود را کمک و یاری کنند تا آنها خسته نشوند ای کسانی که آروز داشتید در کربلا بودید و امام حسین را یاری می کردید اکنون مان صحنه کربلا تکرار می شود و وقت آن رسیده که این فرصت را غنیمت بشمارید دیگر چنین وقتی نصیب شما نمی شود.
شهید محمد مقصودی
این را به طور وضوح نمی دانم که بعد از شهادت من اول خداوند بیشتر به اهل و عیال من عنایت و توجه می فرماید مردم و اقوام بچه های مرا نوازش و به آنها احترام می گذارند اما بعد از شهادت حضرت ابا عبداله الحسین و یارانش سرهای آنها را از بدن جدا گاهی بر سر نیزه از این منزل به آن منزل و از این شهر به آن شهر و لحظه ای هم سرامام حسین ع را جلوی دختر خردسالش می گذاشتند خیمه های اهل و عیال فرزند زهرا اطهر را اتش می زدند و انها را آوارده بیابان می کردند و هم چنین با تازیانه از انها پذیرائی می کردند مصائب ما کجاو انها کجا؟
شهید یحیی تویسرکانی
گویند که حسین (ع) و اصحابش در پی تو بودند و عشق تو او و اهل بیتش را بیاران پرور کرد و به کربلا رسیدند و در کنار فرات با لب تشنه به لقائت رسیدند هم اکنون حسینیان زمان به کنار فرات رسیده اند و برای رسیدن به تو و لقاء معشوق خود به حسین اقتدا کرده اند و بعد از هزار وسی صد و چند سال می گویند که ای حسین اگر تو و خواهرت برای رسیدن به یار متحمل مصیبت شدید ما نیز از تو درس آموخته و راهت را تداوم بخشیم.
شهید خداداد عظیمی
من جبهه ی امام حسین را پذیرفتم مرا به معامله ای دعوت کرده است که امام حسین را دعوت کرد. و من این را پذیرفتم این معامله سودی یک طرفه برای من دارد. ما همه می رویم و به او مراجعه می کنیم و چون که از اولین چرا که در راهی که او خشنود می شود نرویم. این جسم از ما نیست امانتی است که باید پس داده شود.
شهید ایرج ملک قاسمی
در موقعی که امام حسین (ع) سرچشمه انقلاب می بیند که دین خدا در خطر است از طفل شش ماهه خود می گذرد و در راه خدا تقدیم می کند که دین خدا محفوظ بماند و حق بر باطل غلبه کند و ما با تمام وجودمان ندای هل من ناصر ینصرنی امام حسین که فریاد برآورد آیا کسی هست که من را یاری کند لبیک می گوئیم.
شهید علی مصطفائی
این قافله با همسفران می گذرد ای قافله دار کربلا صبر کن که قافله پیرجماران دارد می آید. این قافله ما فریاد می زند که حسین جان ما مثل تو وارد جنگ شدیم. حسین جان مظلومانه به ما تحمیل کردند اما حسین جان ما مثل تو جنگ را تمام می کنیم و امروز بسیجی های جان بر کف که خودت شاهد آن ها هستی این را آن چنان با صفای قلب و خلوص نیت می گویند که هر آن لحظه عشق تو در سینه و سر دارند.
شهید علی اکبر معقول
خداوندا من در روز قیامت خجالت میکشم در حالی که امام حسین و یارانش بدنشان در راه حق پاره پاره شده من بدنم سالم باشد خدایا مرگ مرا مانند مرگ امام حسین قرار بده تا در برابر آنها سرافکنده نباشم.
وصیت نامه شهدا بهترین راهکار برای زندگی در آخر زمان
شهید محمود تکتاز
بدانید که من و دیگر شهیدان به خدا قسم راه حسین ع را می رویم و به خاطر هیچ چیز دیگر به جبهه نرفتیم بجز رفتیم تا اسلام زنده بماند و به ندای امام حسین ع لبیک بگوئیم وبه ندای هل من ناصر ینصرنی حسین ع پاسخ بگوئیم و می گوئیم حسین جان اگر در آن زمان نبودیم که تو را یاری کنیم الان به ندای نائب مهدی تو خمینی عزیز لبیک می گوئیم.
وصیتنامه ۱۰ شهید دانشآموز دوران دفاع مقدس
برای خواندن وصیت نامه شهدا مطالب زیر را بخوانید.
نه یکبار، بلکه چندبار باید این وصیتنامهها را بخوانیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضیها مدرسه و دانشگاه بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبد الله (ع) گرفتند و به راستی چه تفاوتی بین نوجوانان آن زمان و نوجوانان این عصر وجود دارد؟!
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ به مناسبت هفته دفاع مقدس و آغاز سال تحصیلی به بررسی و بازخوانی 10 شهید دانشجو که در زمان نوجوانی خود به مراتب بالای الهی رسیدن می پردازیم:
وصیت نامه شهید ۱۲ ساله رضا پناهی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
هرکس من را طلب میکند مییابد مرا، و کسی که مرا یافت، میشناسد مرا، و کسی که من را دوست داشت، عاشق من میشود و کسی که عاشق من میشود، من عاشق او میشوم و کسی که من عاشق او بشوم، او را میکشم و کسی که من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خونبهای او من هستم.
هدف من از رفتن به جبهه این است که:
اولاً به ندای «هل من ناصر ینصرنی» لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفهای را که امام عزیزمان بارها در پیامها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من میروم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملتهای زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کنند او نمیتواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم.
من عاشق خدا و امام زمان گشتهام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمیرود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم؛ و به حق که ما میرویم که این حسین زمان و خمینی بتشکن را یاری کنیم و به حق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار میکنند، پاداش عظیم میبخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله.
وصیت نامه شهید 15ساله اصغر سلطانی
«بسم الله الرحمن الرحیم»
بخدمت پدر عزیزم خیلی خیلی دعا و سلام می رسانم و پس از عرض سلام، سلامتی شما از درگاه خداوند متعال خواهان و خواستارم و امیدوارم که در زیر سایه امام زمان ( عج ) قرار گرفته باشید و ثانیاً اگر از احوالات این جانب برادر اصغر سلطانی را خواسته باشید الحمدالله از طرف خداوند متعال صحیح و سالم هستم و به شما خیلی خیلی دعا و سلام می رسانم.
به مادرم خیلی دعا و سلام می رسانم و به مادر بزرگم خیلی خیلی دعا و سلام می رسانم و به سهراب و مهراب و روح الله و زهرا و معصومه خیلی خیلی دعا و سلام می رسانم و باری پدر جان شما که نوشته بودی پول گذاشتم آن نرسید ولی دیگر لازم نیست چون اگر یک موقع لازم باشد به ما می دهند.
دیگر عرضی ندارم بجز دوری دیدار شما عزیزان و به دایی ها یک به یک خیلی خیلی دعا و سلام و به فریدون دعا و سلام.
نامه پر محبت آمیز شما در تاریخ 25/10/63 به دست من رسید خیلی خوشحال شدم و انشاء الله شما هم خوشحال خواهید شد و دیگر عرضی نیست بجز دوری دیدار شما عزیزان و دوستان.
خداحافظ از طرف من هیچ موقع ناراحت نباشید که ممکن است 15 روز دیگر به مرخصی بیائیم خدا نگهدار شما.
تاریخ 26/10/63
وصیت نامه شهید ابوالفضل خوران
برای خواندن وصیت نامه شهدا مطالب زیر را بخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
اى مسلمانان جهان، اى ایرانیان، اى پدر و مادر ایرانى، کشته شدگان راه حق را مرده نپندارید بلکه آنها زنده هستند و در پیش خدایشان روزی مىخورند. وصیت نامه را در حالى مىنویسم که هر لحظه آرزوى شهادت در راه خدا را دارم. وصیتم را مىنویسم، وصیتم فقط پیام است. پیام من ،پیام یک فردى که در راه خدا جانبازى مىکند و پرارزش ترین چیزى که در زندگیش دارد این است.
که اى ملت شهید پرور ایران، امام امت را، روح خدا را، رهبر مستضعفان را، امید مستضعفان را تنها نگذارید همیشه با انقلاب باشید که خداى نکرده دست پلید آمریکا و مزدورانش اعم از منافقین و دیگر گروههاى ضد انقلاب، انقلاب ما را به عقب برگردانند..
مردم بجنورد، هوشیار باشید و همیشه در صحنه باشید و نگذارید گروهکهاى منافق و دو رو کارى بکند. شما همچون که در مقابل شاه خائن با مشتهایتان ایستادید در برابر گروهکهاى منافق و ضد انقلاب هم بایستید چون دیگر نمىتوانند کارى بکنند. الان منافقین مانند کسى هستند که تا خرخره در گرداب فرو رفته است و دست و پا مىزند و ترور آخرین فعالیت آنهاست. به گفته امام بکشید ما را ملت بیدارتر مى شود. الحمدلله ملت ما بیدار شده است و با یاد خدا همیشه آنها را سرکوب خواهند کرد. و پیام دیگرم به پدر و مادرم این است که در مرگم عزا نگیرند و لباس سیاه نپوشند بلکه در مرگم خوشحال باشید و حتى شیرینى بدهید که مبادا دشمنان اسلام و انقلاب با عزا گرفتن شما خوشحال شوند.
مادر ، براى من که فرزند تو هستم گریه نکنید.
خواهرم و برادرم، براى من خوشحال باشید و شما براى خودتان افتخار کنید که نوجوان ناقابلى را در راه خدا و رهبر تقدیم اسلام کردید. وقتى که من به شهادت رسیدم افتخار کنید که نوجوانى داشتید و در راه خدا دادید.
خدا نگهدار شما
وصست نامه شهید محمود ناظری
برای خواندن وصیت نامه شهدا مطالب زیر را بخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
"و من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی...."
"وهر کس مرا طلب کند خواهد یافت و هر کس مرابیابد خواهد شناخت و هر کس مرا بشناسد عاشقم خواهد شد و آنکه عاشقم شد من نیز عاشقش شوم و هر کس که عاشقش شدم می کشم او را و آنکه من او را بکشم خون بهایش بر من واجب است پس من خود خون بهای او خواهم بود ..."
سپاس فراوان خداوند یکتا را که ما را آفرید و به ما درس چگونه زیستن و چگونه مردن آموخت و با سلام به پیشگاه اختر تابناک ولایت و امامت مهدی موعود (عج) و سلام برنائب بر حقش امام امت و سلام و درود بی پایان بر تمامی رزمندگان اسلام که با نثار خونشان نهال انقلاب اسلامی را آبیاری می نمایند.
خدایا بارلها خودت شاهدی که من هیچ نوع مقصدی جز دفاع از قانون اسلامی خودت ندارم و این راهی که من انتخاب کرده ام راهی است که امام حسین (ع) این راه را پیموده و علی اکبر پیموده، عباس دلاور پیموده، کلیه شهیدان از صدر اسلام گرفته تا اکنون پیموده اند پس خون من از خون بقیه شهدا که بهتر نیست لذا از درگاه ایزد منان تقاضای شهادت در راه ستایش تو را دارم.
من محمود ناظری فرزند علی اکبر بر اساس مسئولیتی که بر عهده من بود که از حریم اسلام دفاع نمایم راهی جبهه های حق علیه باطل شدم تا از مرزهای سیاسی اسلام دفاع کنم. امید است که خداوند مرا ببخشد و لحظه ای من را به خود وانگذارد و ضمن عفو و بخشش از کلیه دوستان و همشهریان امید است خداوند عبادت همگی را در راهش قبول بفرماید و امیدوارم که خداوند به شما پدر و مادر عزیزم صبر عنایت فرماید.
پدرجان من عقیده دارم به فرموده اماممان و روح خدا، اگر بکشیم یا کشته شویم در هر دو حال پیروزیم.من زندگی زیر بار ظلم را قبول نخواهم کرد و مرگ سرخ را بر این زندگی ترجیح می دهم.
به من الهام شد که به آرزوی دیرینه ام، شهادت، خواهم رسید اما افسوس می خورم که ۱۸ سال از عمرم می گذرد و هنوز اندر خم یک کوچه ام.
پدر عزیزم، درود خدا برتو باد که با امضای رضایت نامه ی من در حقیقت شهادت نامه ام را امضا کردی.
در پایان مقداری حساب با برادران داشتم که اسامی آنها را یادداشت کرده ام، تصفیه نمایید.
یک ماه هم روزه قرض دارم امید است قضایش را بدهید.
وصیتنامه شهید محمد عجم
برای خواندن وصیت نامه شهدا مطالب زیر را بخوانید.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
ای خدای بزرگ میدانم گناهم بسیار و طاعتم قلیل است اما به عدلت نمینگرم بلکه به رحم تو و عفو تو ای غفار چشم دوختهام. و اما سخنی چند با خانواده عزیزم:ای مادرم، ای که در شبهای تاریک و در سکوت شب از خواب خود می گذشتی و با لطف خدا مرا به این حال رساندی تو در این حال حتی از من امیدی داشتی لیکن وضع زمانه طوری است که خداوند چنین میپسندد که در میان شما نباشم.
و رضای خدا افضل همه رضاهاست و تو نیز بیگمان به رضای خدا رضایی. واما پدرم ای زحمتکش خانه که هر وقت شما را ملاقات می نمودم اثار خستگی از کار در چهره شما مشخص بود.وشمانیزشاید با خود می گفتی روزی من به درد شما می خورم وباری از دوش شما برمی دارم اما من همیشه بار شما بودم وحتی خدمتی به شما نکردم و از پیشگاه شما معذرت می خواهم و اما برادران و خواهران عزیزم که شما همیشه با مهر و علاقه خود نسبت به حقیر مرا شرمنده خویش می ساختید . هر وقت یادی از مهربانیهای شما می کنم خود را غرق در حقارت میبینم چرا که من برادری خوب برای شما نبودم.
اما یک نصیحت که حق هر برادر دینی است از من بعنوان یادگار بشنوید. همواره اخلاق اسلامی را رعایت کنید و نماز و سایر عبادات اهمیت زیادی بدهید.در اینجا خوب است حدیث امام صادق علیه السلام را بگویم که فرمود: شفاعت ما به کسانی که نمازراسبکبشمارند نخواهد رسید و شما میدانید که اگر شفیع نداشته باشیم آخرت خوبی نداریم . چرا که ما گناهکاریم . اما در مورد محل دفنم، هرجا که خانواده عزیزم دوست بدارند که خودم زیبد را انتخاب می کنم.
واما درمورد حقوقم که نمی دانم بعد از رفتن من نیز حقوقی دارم یا نه اما اگر داشتم اگر امکان باشد حقوق را نگیرید واگر مجبور به گرفتن هستید آن را به یکی از راه های خیر مثل کمک به جبهه ها وخیرات دیگر بدهید ویا آن را قرض الحسنه بدهیدوپس از پس گرفتن آن راخرج خیرات کنید.
وخانواده عزیزم در این مورد منتی به کسی نگذارید زیرا منت باید کسی بکند که چیزی بدهد وشما ومن که چیزی نداده ایم بلکه خدا بود که چیزی داد.
اما مسئله دیگر که باید عرض کنم مسئله نمازها و روزههای فوت شده است و خانواده عزیزم میخواهم که پانزده روز روزه بگیرند و یک ماه نماز بخوانند اگر توانستند بیشتر از اینها انجام دهند و کفاره سه روز روزه قضا شده نیز بپردازند. در پایان بار دیگراز خانواده وهمه برادرانوخواهرانیکهصدای من به آنها می رسد می خواهم که مرا عفو کنند و از برادرانم می خواهم که حقوقی که به گردنم مانده ادا کنندومردم را از من راضی کنند باشد انشاءا…مورد عفو خداوندعزیز قرار گیرم. ای خدای بزرگ این همه امیدم را ناامید مگردان و این حقیر رو سیاه را در درگاهبا عظمت بپذیر و مرا به بندگی خودت قبول کن. ضمناً اگر حقوقی گرفتید وحقوق ماموریت که نگرفته ام یک پنجم آن رابه حساب صد امام بدهید،هفتصد تومان دیگر نیز به همین حساب بدهید.
برای خواندن وصیت نامه شهدا مطالب بالا را بخوانید.
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج سرتیپ بسیجی محمدرضا نقدی رییس سازمان بسیج مستضعفین به همراه سردار نوری فرمانده سپاه ثارالله استان کرمان در دیداری صمیمی با خانواده ی شهید محسن برهانی، ضمن قرائت وصیت نامه شهدا گفت: فرزند شما مایه ی مباهات و افتخار است، خصوصا با این وصیت نامه ی الهی ای که از وی به جا مانده است.
وی افزود: با اعتقاد به توحیدی که من در این وصیت نامه دیدم، یقین در توحید را به وضوح حس کردم، بدانید که اگر این فرزندتان شهید نمی شد و به صورت معمولی از دنیا می رفت، باز هم با این اعتقاد راسخ شهید بود و جایگاه شهدا را داشت.
در ادامه ی این دیدار، سردار نقدی با درخواست از پدر و مادر این شهید برای حضور در طرح حلقه های صالحین گفت: شما با حضور در این حلقه ها می توانید جوانان بیشتری را همانند شهید عزیزتان تربیت کنید.
در این دیدار پدر شهید برهانی با قرائت فرازهایی از وصیت نامه ی فرزندش به بیان خاطراتی از وی پرداخته و گفت: همرزمان محسن می گفتند که اکثر شبها وی را در حال شستن لباس های گلی دیگران و واکس زدن کفشهایشان می دیدند و بعد او با خستگی فراوان، خواندن نماز شب را به خوابیدن ترجیح می داد. همرزمان محسن، او را مخلص ترین فرد معرفی می کردند.
وی ادامه داد: وصیت نامه شهدا را تقدیم خانواده ی حضرت امام کردم که بعد ها از فرزند امام که به منزل ما آمدند شنیدیم که گفتند: "حضرت امام (ره) فرمودند: همه ی وصیت نامه ها عزیزند اما این وصیت نامه چیز دیگری است."
پدر شهید برهانی افزود: فرزندم در درسهایش نفر اول بود و با اینکه در جبهه بود اما تمامی نمراتش عالی بود و نکته ی شاخص دیگر او صله ی ارحام بود، او روزی نبود که به خانواده و اقوام سرنزد و احوال همه را جویا نشود.
مادر شهید نیز که خود، خواهر سه شهید دیگر بود در این دیدار به بیان خاطراتی از فرزند و برادرانش پرداخت.
شایان ذکر است شهید محسن برهانی در عملیات کربلای ۴ در تاریخ 65/10/4 در سن ۱۷ سالکی به شهادت رسید و پس از ده سال، سوم آبان ماه ۷۵ پیکر مطهرش تفحص و پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
متن وصیت نامه شهید محسن برهانی به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
همه ی ما آدم های ضعیف پرادعا یک روزی چشم به جهان گشودیم، شاید در آن لحضه چقدر هراسان بودیم و بیمناک. گریه هم می کردیم. در جدایی محیط رحم، اشک می ریختیم و حتی جیغ می کشیدیم.
هراسان و وحشت زده بودیم. بعد، انس گرفتیم تا بهش دل بستیم. قلب هایمان با هم ارتباط پیدا کرد. محکم شد انگار با یک طناب ضخیم به هم بسته شدند. با همه ی ظاهرش دوست شدیم. رفیق مخلص.
بعضی جاها اون نامردی می کرد اما ما همچنان صادقانه پیوند رفاقت را محکم تر می کردیم. به جای این که پند بگیریم.
بارها بهترین عزیزانمان را از ما گرفت. همان هایی که قبل از ما باهاش دوست بودند، اما درس نگرفتیم. بارها قصد جان خودمان را کرد. اما کجاست پند گیرنده؟
در همین رفاقت ها ندایی طنین افکند. بدنمان را لرزاند. صدا از یک منبع نور می آمد. نور مطلق. چقدر زیبا بود. دلپذیر و دلنشین. خیلی بیشتر از دنیا جذب شدیم حرف های خوبی می زد. خوبی اش به این بود که هر چه می گفت، راست می گفت. حقیقت را می گفت.
می گفت: تو خیلی والاتر و برتر از این ها هستی. عظمت و مقامت به این چند سال نیست. اندازه اش نمیشه، جای نمیگیره، تو از اون بالاهایی. اونجاها که الان به مغزت خطور نمی کند. تو از آن کمال مطلق هستی. این دوستت بد دوستیه. اگر باهاش دوست شدی از تو می بُره. اما اگه پشت بهش کردی بهت رو می آره تازه این تموم می شه. هیچکدوم از مظاهر دل فریبش را بقایی نیست. اونا تمام می شه، پایان می پذیره. باید آن قدر سختی بکشی، رنج بکشی، ناراحت بشی تا چند لحظه ای لذت ببری و بعد هم زود پایان میگیره، تموم می شه. خیلی جاها هم بهش نمی رسی. خیطت می کنه و به ریشت می خنده. مسخره ات می کنه، اما تو باز با صداقت به دنبالش می ری. از همه مهم تر یک لحظه تمام می شوی، می گویند پایان عمرت شده و تو حیران و سرگردان که چقدر دنیا نامرده بعد از این همه رنج و لذت، هیچ نچشیده ای مثل یک شب تموم شد!
می گفت: این همه عظمت ها و خلقت ها مسخر توست برای توست از اون اتم با چرخشش، تا کهکشان با گردشش. از اون سلول کوچک اما پر از عجایب، تا اتحادشون و یک سیستم عجیب تر با تمام عظمت ها و عجایب و خلقت ها از آن توست. آیا خلقت اجازه می دهد با اون مقام رفیعت به عظمت هایی که می تونی برسی؟ به خالق تمام این ها که می تونی برسی؟ دلت را به این چند سال خوش می کنی؟
جایگاه تو آن قدر والاست که می تونی مثل خدا بشی. از همه بهتر و والاتر، می تونی بگی «کن فیکون».
برای خواندن وصیت نامه شهدا این مطلب را بخوانید
این قدر والایی که می تونی همه پرده ها را بگشایی؛ پرده های غیب، محیط بشی به همه چیز انگار که جدایی؛ چرا که با خدایی؛ وصل به الهی.
راست می گفت: بارها دل از دنیا می کندیم و طریق می پیمودیم، اما باز غافل می شدیم، چرا غفلت؟؟ با این همه نور؟!!؟
توی دستوراتی که داده بود تا آدم بشیم؛ یک کلمه خیلی جلب نظر می کرد؛ جهاد و بعد هم شهادت.
عزم جهاد تمام بند های تنمان را می گسست؛ زنجیرها را پاره می کرد، آلودگی هامون رو پاک می کرد جهاد ما را با سرعت؛ سیر می داد. می فرستاد اون بالا و بعد در یک لحظه شکفته می شد و انفجاری خونین صورت می گرفت و ما را در یک آن؛ می گسلاند و به اعلی پیوند می زد. آن وقت دیگه محو بودیم در کمالات خدا. چرا که شهادت «لقاء الله» است.
پیرمرشد ما، راه را بر ما روشن ساخت، تکلیف را معیّن کرد. تنها وظیفه ما جهاد است به حکم امام. خیلی ها عزم کردند، رفتند و جنگیدند. یکی شون هم من، مثل هزاران فرزند دیگری که قدم برداشتند.
پدر و مادر عزیز و مهربانم! می دانم که مرا دوست دارید و می دانم فراق برایتان دشوار است. حتی احتمال بیماری را در این فراق می دهم اما همه ما برای چیز دیگری آمده ایم و تکلیف من جهاد بود و در این راه شهادت هم نیز.
این عنایت و رحم خاص خداوند بود که با کمال و اعجاب، شامل حال من شد تا در این راه گام بردارم و خدا را شکر می گویم که خودش ما را به این راه کشاند و حمد و سپاس که شهادت را هم نصیبم کرد «الحمد الله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله» و شما هم شاد باشید از این رحمت، شکر گویید که توانستید فرزندی پرورش دهید تا در راه احیای دین جان بازد، جانی ناقابل.
پدر و مادر و برادران و خواهر عزیزم! می دانید که چقدر رحمت شامل حالتان شده است، می دانید چه رستگاری در انتظار شماست. امیدوارم ان شاءالله که «الله» عنایت و رحمتش را همان گونه که بوده، باز هم باشد و مرا قبول کند. در روز سختی و هراس و وحشت واقعی که جداً انسان ذوب می شود، به رحمت یکتای رحیم به اون وعده های که خودش داده، همه مون رستگار شویم در جوار رحمتش.
افتخار بر شماست در دنیا و آخرت. آهای اون هایی که از این عوالم بی خبرید! آیا گمان می کنید دست از فرزند شستن آسان است؟ هیچ چیز، هیچ چیز جز «خدا» نمی تواند این ها را ظاهرا از هم جدا کند. افتخار بر تمام خانواده های محترم شهدا.
عزیزانم! خیلی حرف زدم. اما این وصیت نامه است. سخن آخر وصیت که انشاءالله محترم است.
عزیزان! من ظاهرا از شما جدا شده اما واقعا به خدا قسم انشاءالله به شما نزدیک تر شده ام، مهم تر آیا نشنیده اید که روز قیامت همه از هم گریزانند؟
اما ما به خواست خدا با شادی در کنار یکدیگر هستیم. دیگر از این نزدیک تر؟! خدایا مرا قبول کن هر چند ناشایسته ام. آمین.
اما بدانید برای این چیزها به جبهه نیامده ام. هر چند فرمان امام و حکم ایشان ما را به جبهه، به معبد حق رهنمون شد.
سال های عمر من فدای عمر امام عزیزم، فدای لحظه های عمر رهبرم. وظیفه همه ما جهاد است. همه بدانند و بیایند به جبهه ها، هر چند فکر می کنم آن وقت به یاری الله جنگ به نفع اسلام تمام شده باشد. اما هر وقت جنگی بود؛ فرمان امام روشن گر راه است. من برای دفاع از آیین مقدس اسلام و جنگ با کفار در جهت کسب رضایت الله فرمان مقلد روح الله، آگاهانه و با بینش روشن، عزم جهاد کردم و آرزویم کشته شدن در لقاء الله است.
وه که چه زیبا پروازی است در بی نهایت وجود مطلق و رستگاری واقعی و حقیقی است.
والدین محترم و عزیزان و برادران و خواهرم! از شما نور چشمان خواهش می کنم همیشه به یاد خدا باشید. یک آن غفلت نکنید. همیشه ذکری بر لب داشته باشید. این وصیت من بر شما، قبول کنید. مخصوصا نمازهایتان را با حضور قلب بخوانید ، قرآن را با معنی و مفهوم زیاد بخوانید.
همه این ها ذکر است چه بهتر که برای اموات و حتی شهدا باشد، چرا که دستشان کوتاه است. اگر چه خود نتوانستم این گونه باشم. اما شما عامل باشید. دل از دنیا بر کنید و عمرتان را یکسر برای خدا بدهید. همه مردم و امت مسلمان این گونه باشند. چرا که رستگاری در این امر است. به نظر من تمام شهدا مخصوصا اون هایی که پدر و مادر نداشتند، غریب های مفقودالاثرند.
به فقیران و بینوایان مخلصانه کمک کنید. هر چه بیشتر بهتر. هر انسان علاقه اش به دنیا کمتر باشد ، رفتنش ساده تر است.
از برادران و خواهران خواهش می کنم به عنوان وصیت یک شهید که برادرتان است؛ خیلی درس بخوانید. امید های این مملکت شمایید. شماها که مسئولیت، دیانت، شریعت و همدردی امت حالی تان است، برای خدا خیلی درس بخوانید و با درسهایتان به خداوند هر چه بیشتر نزدیک شوید که این ها خودش عبادت و اسباب تقرب به حق تعالی است.
از همه تان و تمام اقوام و آشنایان طلب بخشش دارم. هر کدام هم هر وقت توانستید برایم نماز قضا (حتی شکسته) بخوانید و روزه بگیرید و در مزارم بالای سرم قرآن و ادعیه تلاوت و طلب مغفرت کنید.